مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:46107 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:42

اشكالات نظريه فلاسفه اسلامي است كه درباره ملاك شناخت گفتهاند: «ملاك شناخت مطابقت ذهن با عين است» و نيز پاسخ آن چيست؟
1ـ تعريف ياد شده، بر وقايع تاريخي كه از بين رفته و اثري از آنها در خارج باقي نمانده است، صادق نيست، زيرا واقعيتي در خارج وجود ندارد كه قضيه بر واقعيت منطبق گردد.
پاسخ اين اشكال واضح است، زيرا هر نوع رويدادي هر چند بعد از زمان خود، موجود نيست ولي در ظرف و زمان خود موجود است، هرگز نميتوان واقعيت آن را از آن زمان نفي كرد، مثلاً سخنراني يك گوينده در سميناري كه در آغاز ماه تشكيل گرديد، هر چند در نيمه آن ماه وجود ندارد، ولي در ظرف خود، يعني همان روزي كه سخنراني كرده، موجود و داراي واقعيت است به گونهاي كه اگر چرخ زمان به عقب برگردد همان پديده را در ظرف خود مييابيم و لذا ميتوانيم بگوييم فلاني در نيمه ماه سخنراني نكرد ولي هرگز نميتوانيم بگوئيم فلاني در نخستين روز ماه، سخنراني ننمود.
به ديگر سخن: هر قضيهاي به حكم اين كه از وقوع حادثهاي در زماني از خارج از ذهن حكايت ميكند، قهراً ملاك انطباق زمان حادثه، خواهد بود، مثلاً اگر ميگوئيم: زلزله طبس، در سال 1356 ويرانيهايي به بار آورد، اين قضيه در صورتي درست و راست است كه زلزله در همان سال ويراني به بار آورده باشد، هر چند در موقع نقل خبر اثري از ويراني نباشد.
ذهن انسان، فعّال و قدرت نيرومندي دارد، حادثه را در ذهن خود با مشخصات زماني و مكاني احضار ميكند، بنابراين، ملاك حقيقت بودن يك انديشه مطابقت قضيه، با عينيت خارجي محقق در ظرف خود است، و اين واقعيت از آن ظرف، قابل حذف نيست.
2ـ تعريف حقيقت به اينكه ذهن با عين منطبق گردد از يك نوع جمود گرايي در طبيعت سرچشمه ميگيرد، زيرا اساس اين تعريف اين است كه جهان عين و طبيعت دگرگون نميگردد و به يك حالت و وضع باقي ميماند و از اين جهت تصور ميشود كه ملاك صدق قضايا، تطابق حكم ذهن با عين است ولي گروهي كه جهان خارج را پيوسته در حال تغيير و دگرگوني و جهان را در دو آن، به يك حالت تصور نميكنند، چگونه ميتوانند ملاك شناخت حقيقي را، مطابقت حكم ذهن با خارج بدانند زيرا تا كسي بخواهد اين دو را به هم تطبيق كند، جهان دگرگون شده، واقعيتها عوض ميشود.
پاسخ: از اين ايراد ميتوان به دو نحو پاسخ داد:
1ـ اگر اين ايراد صحيح باشد، بايد هيچ نوع تصديق و اذعان به ثبوت محمولي بر موضوعي امكانپذير نباشد زيرا لحظهاي كه انسان، موضوعي را تصور كرد، آنگاه خواست به تصوّر محمول بپردازد در اين صورت موضوع به خاطر خصيصه تحوّل پذيري از ميان ميرود، و موضوع جديدي جايگزين آن ميشود، در اين صورت توصيف آن موضوع با محمول، به خاطر محو و نابودي موضوع، امكانپذير نخواهد بود و هر نوع محمول و وصفي بياوريم، مربوط به موضوع جديد خواهد بود.
2ـ نتيجه اين طرز تفكر اين است كه انسان نتواند به خارج از ذهن علم پيدا كند و كسب آگاهي نمايد، زيرا اگر صورت ذهني به خاطر تحوّل پذيري خارج، قابل انطباق بر واقع خارج از ذهن، نباشد، پس چگونه اين صورت ميتواند واقعنما بوده و ما را در صف رئاليستها و واقعگراها قرار دهد، اگر خصيصه تحوّل پذيري مانع از انطباق صورت ذهني به خارج از خود باشد، پس چگونه اين صورت ذهني، از خارج وارد ذهن ما شده است.
اين نوع برداشت، حاكي از غلبه طرز تفكر ايدهآليستي بر بسياري از مكاتب غربي است، هر چند خود آنان، مدعي مبارزه بيامان با ايدهآليسم ميباشند.
3ـ اين تعريف، قضاياي مربوط به منطق و روانشناسي را در بر نميگيرد، در اين قضايا واقعيت خارج از ذهن وجود ندارد، تا ملاك حقيقت، تطابق ذهن با عين باشد، زيرا «عيني» در كار نيست تا مسأله «تطابق» مطرح گردد، بلكه هر چه هست تطابق ذهن با ذهن است.
كليه قوانين روانشناسي و روانكاوي مربوط به فعل و انفعال روان است كه همگي جنبه ذهني دارند و همچنين علم منطق درباره تصوّر و تصديق سخن ميگويد و هر دو امر ذهني ميباشند.
پاسخ:
واقعيت را ميتوان به دو نوع تفسير كرد:
1ـ واقعيت به معني امر محسوس و ملموس و به اصطلاح پديده «مشت پركن» مانند انواع و اعراض مادي مانند جماد و نبات، و سفيدي و سياهي، مثلث و مربع.
2ـ واقعيت در مقابل معدوم و باطل محض.
روح و روان، از واقعيت به معني نخست كه بتوان آن را با چشم ديد و با دست لمس كرد، برخوردار نيست، ولي هرگز امر معدوم نيست، بلكه از واقعيتي بس برتر از موجود مادي، برخوردار است.
اين كه ميگويند: در گزارههاي مربوط به منطق و روانشناسي، تطابق ذهن با ذهن است نه تطابق ذهن با عين، يك نوع مغالطه است، زيرا روان و امور رواني در مقابل امور مادي ملموس، از امور غير عيني شمرده ميشوند، و اگر از اين جهت صرف‎نظر شود، ذهن و ذهنيات در مقابل امور عدمي از عينيت به معني (واقعيت برخوردار ميباشند.
اين نوع اشكال از تنگ نظري در شناخت واقعيات سرچشمه ميگيرد، واقعيت و عينيت در نظر «فليسين شاله» در چهارچوبه امور مادي، مانند اتم، عنصر و ملكول خلاصه ميشود، آنگاه به مسائلي مانند روح و روحيات، كه در روانشناسي و علم منطق ميرسد، ميگويد عينيتي وجود ندارد تا مسائل اين دو علم با آن منطبق گردد، در حالي كه عينيت و واقعيت داراي مراتب است، مرتبهاي مجرد، و مرتبهاي از آن مادي است و هر دو تحت عنوان: «عينيت» قرار دارند.

: آية الله جعفر سبحاني
شناخت در فلسفة اسلامي

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.